جوان آنلاین: دو مجرم سابقهدار که دو روز قبل در کوههای وردیج حوالی شمالغرب تهران به زن و شوهر جوانی حمله مسلحانه و اموالشان را سرقت کردند، در کمتر از هفت دقیقه با شلیک هوایی در تور پلیس گرفتار شدند. متهمان که ورزشکار حرفهای هستند، چند سابقه شرخری، زورگیری و درگیری در پروندهشان ثبت شده است.
صبح دیروز دو مجرم سابقهدار که تنها هفت دقیقه پس از آخرین سرقت و زورگیریشان در تور مأموران کلانتری چیتگر گرفتار شده بودند برای مواجهه با شاکیان و گفتوگو با خبرنگاران به سرکلانتری دوم پلیس پیشگیری پایتخت در خیابان جنتآباد منتقل شدند.
تشکر از پلیس
این دو متهم که هر دو رزمیکار حرفهای هستند و پروندهای سنگین از زورگیری و شرخری در کارنامه دارند، صبح سهشنبه ۲۵ شهریورماه در کوههای وردیج شمالغرب تهران به زن و شوهر جوانی حمله مسلحانه کردند و گوشیهای همراه و سوئیچ خودروهایشان را ربودند. آنها حتی برای ترساندن قربانیان، قمه و اسلحه نیز به رخ کشیدند، اما نقشهشان خیلی زود نقش بر آب شد و به محض اطلاع اهالی و رهگذران، مأموران پلیس طرح مهار را آغاز کردند و تنها هفت دقیقه بعد، در عملیاتی برقآسا با شلیک هوایی، دو متهم را زمینگیر و بازداشت کردند.
صبح دیروز زوج جوان هم به اداره پلیس آمدند و بعد از آن ترس و وحشت طلوع وردیج با آرامش در کنار مأموران ایستادند و بهخاطر عکسالعمل سریعشان در دستگیری متهمان از آنها تشکر و قدردانی کردند.
لحظه دلهرهآور
زن جوان که در آن حادثه مقابل چشمان شوهرش با چاقوی زورگیران زخمی شده بود به خبرنگار ما گفت: «من و همسرم در کار واردات خودروهای خارجی هستیم. من خیلی طلوع آفتاب را دوست دارم و تصمیم داشتم لحظه طلوع خورشید را برای خودم ثبت کنم. ما صبح سهشنبه برای عکاسی از طلوع خورشید به ارتفاعات وردیج رفته بودیم. کنار جاده مشغول عکاسی بودیم که ناگهان دو موتورسوار به ما نزدیک شدند. به آنها مشکوک نشدیم و گمان نمیکردیم که سارق و زوگیر باشند، چون صورتهایشان پوشیده نبود. آنها خیلی عادی جلو آمدند، اما ناگهان اسلحه و قمهای بیرون آوردند. شوکه شده بودم و فکر نمیکردم روزی در چنین موقعیتی قرار بگیرم.»
ترس و لرز
وی ادامه داد: «خیلی ترسیده بودم و راهی برای فرار از دست آنها هم نبود. تیزی چاقو و لوله اسلحه ما را هاج و واج کرده بود که آنها دو گوشی آیفون ۱۶ و ۱۳ پرومکسمان را گرفتند و حتی سوئیچ ماشینها را هم بردند تا ما نتوانیم تعقیبشان کنیم. البته من مقاومت کردم و نخواستم گوشیها را تحویل بدهم که در جریان درگیری یکی از آنها تیر هوایی شلیک کرد و دیگری هم قمه را زیر گردنم گذاشت و حتی ضربه زد و از ناحیه جناق سینه زخمی شدم. درگیری ما و صدای شلیک تیر را چند رهگذر دیدند و شنیدند و سریع به پلیس خبر دادند. خوشبختانه پلیس خیلی زود رسید و متهمان را در تعقیب و گریز به دام انداخت و ما هم ماجرا را توضیح دادیم. مأموران تلفنهای همراه و سوئیچ خودروهایمان را به ما تحویل دادند. الان هم وقتی لحظه حادثه را مرور میکنم از ترس دست و پایم میلرزد. از پلیس خیلی ممنونم. اگر آنها سریع نمیرسیدند شاید الان زنده نبودیم. امیدوارم این افراد مجازات شوند تا برای دیگران درس عبرت باشد.»
بازداشت با شلیک هوایی
سرکلانتر دوم پلیس پیشگیری تهران بزرگ گفت: «با اعلام خبر زورگیری مسلحانه، مأموران کلانتری چیتگر به سرعت وارد عمل شدند و با آغاز طرح مهار، سارقان را در انتهای بلوار اردستانی شناسایی کردند. مأموران دستور ایست دادند، اما متهمان به دستور ایست توجهی نکردند و فرار کردند و تعقیب و گریز آغاز شد. در نهایت مأموران با رعایت قانون بهکارگیری سلاح اقدام به تیراندازی هوایی کردند که منجر به دستگیری متهمان شد.»
سرهنگ محمد افشار اعلام کرد در بازرسی از متهمان دو دستگاه تلفن همراه، دو سوئیچ خودرو، یک قبضه کلت کمری، دو قبضه شمشیر، دو تیغه خشاب و چند فقره چک کشف شد. همچنین مشخص شد متهمان سابقه زورگیری و شرخری هم دارند.
گفتوگو با متهم
رؤیاهای موسیقی پشت میلهها
یکی از متهمان زورگیری وردیج به نام فرید ادعا میکند عاشق موسیقی و پیانیست است و اینبار پس از آزادی تصمیم دارد دور خلاف را خط بکشد و به دنبال رؤیاهایش برود.
فرید به پلیس گفتهای ورزشکار حرفهای و عاشق موسیقی هستی، درست است؟
بله. من و دوستم هر دو در رشته کشتی حرفهای ورزش میکنیم. شاید باور نکنید، اما هر دو ما طلای استانی در رشته کشتی را داریم. البته من علاوه بر ورزش، پیانیست هم هستم. عاشق موسیقیام و سالهاست که پیانو میزنم و تصمیم گرفتم اینبار که آزاد شدم به دنبال موسیقی بروم و به رؤیاهایم برسم، چون واقعاً احساس میکنم این راه من است، نه سرقت.
چه شد که از ورزش و موسیقی به سرقت و زورگیری رسیدید؟
من و دوستم خیلی بدشانس هستیم. ما چه در زندگی و چه در سرقت واقعاً بدشانسی میآوریم و رکورد بدشانسی را در همه چیر زدهایم، باید اسم ما در گینس ثبت شود. زندگی خوبی داشتیم و هر دوی ما سوپرمارکتی را اداره میکردیم تا اینکه همسران ما درخواست طلاق دادند، چراکه از نظر اخلاقی و فکری با هم جور نبودیم و وقتی مهریهشان را اجرا گذاشتند ما هم طلاقشان دادیم و مجبور شدیم هر کدام هر ماه ۱۵ میلیون تومان به آنها پرداخت کنیم. به همین دلیل کم آوردیم و تصمیم گرفتیم به دنبال خلاف برویم، اما خلاف هم با ما یار نبود.
پس سابقه دارید؟
بله، فکر میکنم هفت، هشت بار سابقه شرارت و سرقت داریم. البته سابقه اصلی ما شرخری، عربدهکشی و درگیری است.
چه شد که شرخری را انتخاب کردید؟
ورزشکار بودیم و قدرت بدنیمان خوب بود که اولین بار یکی از دوستانمان مردی را به ما معرفی کرد و او هم از ما خواست طلبش را وصول کنیم. پول خوبی داد و ما هم خواستهاش را انجام دادیم.
چقدر از شرخری گیرتان میآمد؟
معمولاً پروندههای بالای ۱۰۰ میلیون تومان را میگرفتیم و دستمزد ما هم بین ۵ تا ۱۰ درصد از اصل پول بود.
از کی نقشه سرقت کشیدید؟
راستش شش روز بود که نقشه سرقت میکشیدیم. پنج روز اول هر بار یک اتفاقی مانع میشد؛ یک روز بنزینمان تمام شد، یک روز میهمانی دعوت شدیم، یک روز موتور نداشتیم. روز حادثه هم برای ورزش به وردیج آمده بودیم که زن و شوهر را تنها دیدیم و وسوسه شدیم. به سراغشان رفتیم و تلفنهای همراه آنها را به زور گرفتیم.
چرا این زوج را انتخاب کردید؟
ظاهرشان نشان میداد وضع مالی خوبی دارند. فکر کردیم با اولین سرقت مشکلات مالیمان حل میشود و برای مدتی دور خلاف را خط میکشیم.
اسلحه را برای زورگیری خریده بودید؟
بله، فقط میخواستیم طعمه را بترسانیم تا در برابر ما مقاومت نکند و اصلاً هم از آن استفاده نمیکردیم.
اما شلیک کردید و با قمه هم زن جوان را زخمی کردید؟
ما نمیخواستیم آسیبی به آنها برسانیم، ولی وقتی مقاومت کردند، قمه را بیرون آوردیم تا بترسند. متأسفانه یکی از ضربهها به زن جوان خورد و بعد هم یک تیر هوایی شلیک کردیم.
دستگیریتان خیلی سریع بود، انتظار داشتید؟
اصلاً، همانطور که گفتم ما اوج بدبیاری را آوردیم. تصور کنید در اولین سرقت، کمتر از هفت دقیقه بعد دستگیر شوید.
گردنتان خالکوبی سه مثلث دارد؛ معنایش چیست؟
نماد تولد، مرگ و زندگی است. برایم یادآور چرخه زندگی است که حالا مسیرش را اشتباه رفتهام.
الان چه حسی داری؟
خیلی پشیمان هستم، نمیخواستم کارم به اینجا برسد، اما فشار مالی آدم را به سمت کارهای اشتباه میکشاند. من و دوستم وقتی ورزش را شروع کردیم و مدال گرفتیم برای خودمان آرزوهای زیادی داشتیم، اما راه را اشتباه رفتیم. امیدوارم فرصت جبران پیدا کنیم.